جورج سارتن مي گويد: « تمدن اسلامي ، نتيجه پيوند جوانه نيرومند عرب بر روي درخت تناور تمدن ايراني بود و راز نيرومندي عجيب و تحول ملكات و فضايل آن در همين مطلب نهفته است».
بي شك ابوعلي سينا ثمره اي ارزنده از اين درخت تناور و جلوه اي بارز از نقش ايرانيان در اعتلاي تمدن اسلامي است. وي نه تنها اعتباري براي تمدن ايراني و اسلامي ، بلكه چهره اي تابناك در تاريخ تمدن جهان نيز به شمار مي رود. به دليل احاطه ابن سينا بر دانشهاي مختلف و تاثير وي در متفكران و دانشمندان پس از خود كه حيطه آن به جز قلمرو اسلام ، اروپا را نيز در برگرفته بود، از او در غرب به عنوان نامدارترين دانسمند اسلامي ياد مي شود.
اينك در ميان دانشمندان اسلامي ، كساني كه ممكن است در اروپا با ابن سينا رقابت كنند ، مي توان از الكندي ، محمدبن زكرياي رازي و غزالي نام برد. اما الكندي تنها حكيم ، زكرياي رازي تنها پزشك ، امام محمد غزالي بيشتر متشرع بوده است و هيچ يك مانند ابن سينا در زمينه هاي مختلف صاحب نام نبوده اند.
شيخ الرئيس ابوعلي سينا حسين بن عبداله بن حسن بن علي بن سينا ، معروف به ابن سينا يا ابوعلي سينا در سال 370 هجري قمري در دهي به نام خورميثن در نزديكي بخارا چشم به جهان گشود. شركت در جلسات بحث اسماعيليان از دوران كودكي ، به واسطه پدر كه از پيروان آنان بود ، بوعلي را خيلي زود با مباحث و دانشهاي مختلف زمان خود آشنا ساخت. استعداد وي در فراگيري علوم پدر را برآن داشت ، تا به توصيه يكي از استادان وي ، بوعلي را « به جز تعليم و دانش اندوزي به كار ديگري مشغول نكند.» و چنين شد كه وي به واسطه نبوغ خود در ابتداي جواني در علوم مختلف زمان خود از جمله طب مهارت يافت تا آنجا كه پادشاه بخارا نوح بن منصور (حكومت از 366 تا 387 هجري قمري) به دليل بيماري وي را نزد خود خواند و ابن سينا از اين راه به كتابخانه عظيم دربار ساماني دست يافت. وي در شرح حالي كه خود نگاشته است، در باره منابع آن كتابخانه و تاثير آنها در پيشرفت علمي خود آورده است: « هر چه از آنها را كه بدان نياز داشتم خواستم و كتابهايي يافتم كه نام آنها به بسياري ازمردم نرسيده بود ومن هم پيش از آن نديده بودم و پس از آن هم نديدم . پس اين كتابها را خواندم و از آنها سود برداشتم و اندازه هر مردي را در دانش دريافتم و چون به هجده سالگي رسيدم ، از همه اين دانشها فارغ آمدم». به اين ترتيب وي بجز طب، به علوم مختلف از جمله حكمت ، منطق و رياضيات كه خود شامل علم عدد ، هندسه ،نجوم و موسيقي است، تسلط يافت.
وي با وجود پرداختن به كار سياست در دربار منصور پادشاه ساماني و دستيابي به مقام وزارت ابوطاهر شمس الدوله ديلمي و نيز درگيرشدن با مشكلات ناشي ازكشمكش امرا كه سفرهاي متعدد و حبس چند ماهه وي توسط تاج الملك حاكم همدان را به همراه داشت، بيش از صد جلد كتاب و تعداد بسياري رساله نگاشته كه هريك با توجه به زمان واحوال او به رشته تحرير درآمده است. «وقتي در دربار امير بود و آســايش كـــافي داشت و دسترسـي اش به كتابها ميسر بود ، به نوشتن كتاب قــانون در پزشكي يا دايره المعارف بزرگ فلسفي خود كتاب الشفــاء مشغــول مي شد ، اما در هنگام سفر فقط يادداشتها و رساله هاي كوچك مي نگاشت ، در زندان به نظم اشعار مي پرداخت و يا تأملات ديني را با اسلوبي كه خالي از جمال نباشد ، مقيد مي نمود.»
از ميان تأليفات ابن سينا شفا در فلسفه و قانون در پزشكي شهرتي جهاني يافته است. كتاب شفا در هجده جلد در ابواب علوم و فلسفه يعني منطق ، رياضي ، طبيعيات و االهيات نوشته شده است. منطق شفا امروز نيز همچنان بعنوان يكي از معتبرترين كتابهاي منطق اسلامي مطرح است و طبيعيات والهيات آن هنوز مورد توجه علاقمندان قرار دارد. كتاب قانون نيز كه تا قرنها از مهمترين كتابهاي پزشكي به شمار مي رفته است ، شامل مطالبي در باره قوانين كلي طب ، داروهاي تركيبي و غيرتركيبي و امراض مختلف است. اين كتاب در قرن دوازدهم ميلادي همراه با آغاز نهضت ترجمه به زبان لاتين ترجمه شد و تا امروز به زبانهاي انگليسي ، فرانسه و آلماني نيز برگردانده شده است. قانون كه مجموعه مدوني ازكل دانش طبي باستاني واسلامي و يكي از عاليترين دستاوردهاي فرهنگ اسلامي است ، بعنوان متن درسي پزشكي در دانشگاههاي اروپايي مورد استفــاده قرار مي گرفت و تا سال 1650 ميلادي در كنار آثار جالينوس و موندينو در دانشگاههاي لوون و مون پليه تدريس مي شد.
ابن سينا همچنين در زمينه هاي مختلف علمي اقداماتي ارزنده بعمل آورده است. « ابن سينا اقليدس را ترجمه كرد. رصدهاي نجومي را به عمل آورد و اسبابي نظير ورنيه كنوني ابداع كرد. در زمينه حركت ، نيرو، خلاء ، نور ،حرارت و چگالي تحقيقات ابتكاري است. رساله وي در باره كانيها يا مواد معدني تا قرن سيزدهم در اروپا مهمترين مرجع علم زمين شناسي بود.»
در باره اين رساله «فيگينه» در كتاب دانشمندان قرون وسطي چنين آورده است: « ابن سينا رساله اي دارد كه اسم لاتين آن چنين است (De Conglutineation Lagibum) يعني « برجستگيهاي زمين » در اين رساله فصلي است به نام اصل كوهها كه بسيار جالب توجه است. در آنجا ابن سينا مي گويد: ممكن است كـــوهها به دو علت بـه وجــود آمده باشند ، يكي برآمدن قشر زمين چنان كه در زمين لرزه هاي سخت واقع مي شود و ديگر جريان آب كه براي يافتن مجرا ، سبب حفر دره ها و در عين حال سبب برجستگي زمين مي شود، زيرا بعضي از زمين ها نرم هستند و بعضي سخت. آب و باد قسمتي را مي برند و قسمتي را باقي مي گذارند ، اين است علت برخي از برجستگيهاي زمين ».
ابن سينا به واسطه عقل منطقي و نظام يافته اش كه حتي در طب نيز تلاش داشت ، مداوا را تا سرحد امكان تابع قـواعد رياضي سازد ، تسلط بر فلسفه را كمال يك دانشمند مي دانست. وي براي آگاهي از انديشه هاي ارسطو و درك دقيق آن ، آنگونه كه خود در شرح احوالش نوشته است ، 40 بار كتاب مابعدالطبيعه را خواند و در نهايت با استفاده از شرحي كه ابونصر فارابي در باره آن كتاب نوشته بود، به معاني آن راه يافت . بوعلي سينا در دوران عمر خود از لحاظ عقايد فلسفي دو دوره مهم را طي كرد:« اول دوره اي كه پيرو فلسفه مشاء وشارح عقايد و معارف ارسطو بود ، دوم دوره اي كه از آن عقايد عدول كرد و به قول خودش طرفدار حكمت مشرقيين و پيرو مكتب اشراق شد».
وي به پشتــوانه تلاش يكصد ساله اي كه پيش از او از سوي كساني همچون الكندي و فارابي براي شكل گيري فلسفه اسلامي صورت گرفته بود ، موفق شد نظام فلسفي منسجمي را ارائه دهد. با توجه به اين كه پيش از او مقدمات اين كار فراهم آمده بود ، « كار و وظيفه ابن سينا اين بود كه مشكلات و پيچيدگي ها را كشف و حل كند و آنها را به نحوي مضبوط و موجز شرح نمايد و فروع جزئي را به اصول شامل ارتباط دهد و اطراف آن را به بياورد.»
ابن سينا با ارائه نظر خود در مورد نحوه ارتباط و نسبت بين مفاهيم كلي همچون انسان ، فضيلت و جزئيات حقيقي به يكي از پرسشهاي علماي قرون وسطي كه مدتهاي طولاني ذهن آنها را به خود مشغول كرده بود ، پاسخ داد. تأثير آراي فلسفي ابن سينا ، همچون آموزه هاي طبي او بجز در قلمرو اسلامي ، در اروپا نيز امري قطعي است ، « آلبرتوس ماگنوس ، دانشمند آلماني فرقه دومينيكي (1200 تا 1280 ميلادي) نخستين كسي بود كه در غرب تفسير و شرح جامعي بر فلسفه ارسطو نوشت. به همين دليل اغلب اورا پايه گذار اصلي ارسطو گرايي مسيحي مي دانند. وي كه جهان مسيحيت را باسنت ارسطويي الفت داد ، در شناخت آثار ارسطو سخت به ابن سينا متكي بود.»
همچنين « فلسفه مابعدالطبيعه ابن سينا خلاصه مطالبي است كه متفكران لاتيني دو قرن پس از وي بدان رسيدند و توانستند مذاهب مختلف فلسفي را در فلسفه مدرسي هماهنگ كنند.»
ابن سينا كوشيد تا فلسفه را با عقايد ديني عامه مسلمانان آشتي دهد و با استفاده از منطق و عقل به واگويي و اثبات باورهاي قرآني بپردازد. وي همچون پيروان معتزله و اخوان الصفا تأويل برخي بخشهاي قرآن و درگذشتن از ظاهر و پوسته كلام براي دستيابي به عمق پيام خداوند را ضروري مي دانست. برخي از اين تأويلها خشم متعصبان را برانگيخت تا جايي كه ابن سينا نوشت : « ما گرفتار دسته نافهمي از اين جنس شــده ايــم كه به چــوب خشك مــي مــانند ومخالفت با آنچه را كه نزد آنان مشهور است ،ضلالت مي شمرند.»
ابوعلي سينا در سال 428 هجري قمري زماني كه تنها 58 سال داشت ، در حالي رخت از جهان بربست كه با اداي دين خود به دانش بشري ، نامي به صلابت تمدن ايراني از خود برجاي گذاشته بود.
شيخ الرئيس ابوعلي سينا ، پس از مرگ نيز در كنار خيل عظيم كساني كه در شرق وغرب عالم از وي تأثير پذيرفته بودند، همچنان مورد لعن و طعن مخالفان قرار مي گرفت.
محمد غزالي ، چنان از نظريات ابن سينا به خشم آمده بود كه حكم به تكفير وي داد. ابن اثير او را متهم كرد كه در كتابهاي خود به الحاد و رد بر شريعتهاي آسماني پرداخته است ، سپس ابومحمدعبداله بن اسعد يافعي كتاب الشفاء را « الشقاء» خواند. زيرا شامل فلسفه است ودل هيچ متديني بدان باز و گشوده نشود. ابن الصلاح فقيه معروف نيز از او به بدي ياد كرد و گفت : وي از دانشمندان اسلام نيست ، بلكه شيطاني از شياطين انسي است.»
وليك هنوز از فراسوي قرنها اين رباعي جاودانه وي كه ردي بر اتهامات تكفيركنندگان اوست ، همچنان در جانها طنين انداز است :
محكمتــر از ايمـان من ايمان نبود |
كفــر چــومني گزاف و آســان نبود |
پس درهمه دهر يك مسلمان نبود |
سلام خسته نباشید من دانشجوی معماریم میخواستم بپرسم که بهترین مکان برای ساخت یک مرکز گیاهان داروی با توجه به اب وهوای تهران کجاست؟آیا نمونه ی ساخته شده در ایران در رابطه با گیاهان داروی داریم اگر هست لطفا ادرس را لطف کنید ؟با تشکر فراوان